فارسی هشتم -

درس9 فارسی هشتم

:) ‌‌

فارسی هشتم. درس9 فارسی هشتم

بچها کی میتونه داستان گریه امیر رو ب زبان خیلییی ساده بنویسه و بفرسته برام؟برای کنفرانس میخام ممنون میشم راهنماییم کنین

جواب ها

گریه امیر یک روز، امیر در یک جمع بود. او ناگهان شروع به گریه کرد. همه به او نگاه کردند و تعجب کردند. امیر اشک‌هایش را نمی‌توانست متوقف کند و دردی در قلبش حس می‌کرد که باید بیان کند. امیر به دیگران گفت: 'من نمی‌توانم دردم را نگه دارم. این گریه نشانه‌ای از دردی است که درونم است. من باید این درد را بیان کنم.' با این حرف‌ها، امیر توجه همه را به خود جلب کرد. او به آنها گفت که گریه می‌تواند نشانه‌ای از درد و رنج باشد و ما باید به همدیگر کمک کنیم. امیر به اشک‌هایش ادامه داد و همه با احترام به او گوش کردند. او به آنها گفت: 'بگذارید این گریه، نشانه‌ای از انسانیت باشد و ما را به هم نزدیکتر کند.' گریه امیر به همه یادآوری کرد که همه ما درد و رنج داریم و باید با همدیگر همدردی کنیم. در انتها، امیر با اشک‌هایی که روی گونه‌هایش می‌چکید، به همه گفت: 'بیایید با هم همدردی کنیم و درد و رنج همدیگر را به اشتراک بگذاریم.' گریه امیر، یک لحظه از ارتباط و همدردی بود. این لحظه به همه یادآوری کرد که باید در کنار هم باشیم و به همدیگر کمک کنیم. من اینو پیدا کردم تاج یادت نره

سوالات مشابه